رویای ما |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
روز اول با خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و تردید روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت باز زندان بان خود بودم آن من دیوانه ی عاصی
در درونم های و هوی میکرد مشت بر دیوارها میکوفت روزنی را جستجو میکرد
میشنیدم نیمه شب در خواب های های گریه هایش را در صدایم گوش میکرد
شرمگین میخواندمس بر خویش از چه بیهوده گریانی در میان گریه مینالد
دوستش دارم نمیدانی روزها رفتند و من دیگر خود نمیدانم کدامینم
آن من سر سخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم مینشینم شاید او آید عاقبت روزی به دیدارم نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |